نقش رابطه علما در نشر دین

نشست علمی با عنوان «نقش رابطه علما در نشر دین» با ارائه آیت‌الله احمد مبلغی در جمع پژوهشگران اهل‌سنت استان هرمزگان در تاریخ ۱۴۰۲/۹/۱۳ در پژوهشگاه مطالعات تقریبی برگزار گردید.

بسم‌الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب‌العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا محمد وآله الاطهار وصحبه الاخیار

بهترین جلسه‌ها، جلسه‌هایی است که متشکل از شخصیت‌های علمی آموزشی و پژوهشی است. ارتباط علمی اساساً مرز نمی‌شناسد، حتی اگر داخل امت اسلامی نباشد. به‌ویژه اگر بحث‌های علمی پیرامون نقش دادن به دین باشد می‌طلبد که علمای ادیان مختلف کنار هم بنشینند. حتی فراتر از این انسان‌ها می‌توانند کنار هم بنشینند و راجع به مسائل اجتماعی حرف بزنند. وقتی پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه  می‌فرماید: «اطلبوا العلم ولو بالصین» چین آن موقع که مسلمان نبوده‌اند؛ اما کنایه از اهمیت علم و گفتگوی علمی است. چین رمز یک مکان دور بود. علم اساساً مرز نمی‌شناسد. ما یک منابع داریم و یک علم بشری. منابع از طرف شارع مقدس است؛ مانند قرآن که صنع بشر نیست و سنت پیامبر هم به دلیل ارتباط عمیقش با وحی، صنع بشر عادی نیست؛ بلکه منابع تشریع است که یا صنع خداوند و یا صنع بشر معصوم است. ولی علم که فقه از آن جمله است فهم بشر بر اساس یک چارچوب خاص برای درک قرآن و سنت و استنباط از آنهاست. پس یک علم بشری است. از این رو گفته نمی‌شود خداوند فقیه است؛ چون فقه مسبوق به جهل است و نیز اینکه در فقه تلاش هم منظور است. علم پیامبر هم لدنی و القاء شده بر قلب او از ناحیه خداوند است.

مذاهب مختلف هر کدام در فقه روش خاصی دارند. مذاهب معنایش همین است؛ یعنی مسلک‌ها و منهج‌های مختلف در استنباط حکم. ولی به هر حال مذاهب باید کنار هم بنشینند و گفتگو کنند. در این گفتگو باید چند اصل حاکم باشد:

در مقام تحکم نباشند.

  • مشترکات

در اسلام اشتراکات پایه‌ای بسیاری با هم داریم، پس اول باید به دنبال استقراء این مشترکات باشیم. چون مشترکات، نقطه عزیمت هستند. اگر این مشترکات یافت نشوند بی‌انصافی است که هم نسبت به خود و پیامبر و قرآن و اسلام و خود مشترکات که در رأس آنها خداوند است، روا می‌دارند.

مشترکات بر سه قسم‌اند ولی ما هنوز یک قسم از آن را هم به دست نیاورده‌ایم. آن‌قدر در این فقه مشترکات وجود دارد که از آن بی‌خبریم. ما قبلاً در این پژوهشگاه به شکل ویژه بر مشترکات اصول اهل‌سنت و شیعه کار می‌کردیم و برای نگارش یک معجم متمحض بودیم و ارتباط داشتیم با کتاب‌هایی مانند اصول ابن بدران یا اصول بزدوی که متعلق به احناف است و بسیار فهم محتوای آن سخت و پر مغز است. یا کتاب مستصفی غزالی و کتاب‌های دیگر ایشان و یا کتاب امام الحرمین که خواندن و فهم همه اینها نیاز به زمان زیادی دارد.

مرحوم کمال امام با مجموعه‌ای از مصری‌ها آمده بودند و با هم به دیدار آیت‌الله جوادی آملی رفتیم. ایشان وقتی فهمیدند ایشان اهل‌سنت هستند، گفتند چه شیعه و چه سنی واجب است یک‌بار مستصفی را بخواند و بفهمد. آنها هم خیلی خوشحال شدند و گفتند چه فقیه فیلسوفی است. چون کتاب مستصفی بیانی فلسفی دارد.

نوع دوم مشترکات آن است که در پس ادبیات پنهان شده است و در ظاهر اختلاف فکری است؛ اما در ورای آن مشترکاتی را نهفته دارد و باید با تفحص پیدا شوند.

من در سال ۱۳۷۰ که این پژوهشگاه تاسیس شد به درخواست آیسیسکو مقاله ای به عربی نوشتم تحت عنوان التقریب بین المصطلحات الاصولیه که در جلد ۴ رسالة التقریب چاپ شد. در این مقاله تمام همتم این بود که مکانیزم و روشی پیشنهاد دهم تا بتوانیم اندیشه ها و هسته های فکری مشترکی که در ورای مصطلحات به ظاهر متفاوت وجود دارد را بیابیم.

مثلاً اهل‌سنت حنفی استحسان دارند که بر اساس برخی از تعاریف همانندی دارد با مذاق الشریعة نزد شیعه، انصراف نزد اهل‌سنت و انصراف نزد شیعه، اصل مثبت نزد اهل‌سنت و اصل مثبت نزد شیعه با تفاوت‌هایی، روح الشیعة نزد اهل‌سنت و روح الشریعه نزد شیعه با عناوین و الفاظ دیگری مانند روح الشریعة یا مذاق الفقه یا مذاق الشریعة که البته مستصفی آن را کشف کرده است منتهی خود اهل‌سنت این مسئله را پیگیری نکرده است. عالم مصطلحات عالم زیبایی است که اگر بخواهید هویت علمی‌تان را شناسایی کنید باید دنبال مصطلحات بروید و حول این مصطلحات می‌شود تعامل علمی و گفتگوی علمی صورت بگیرد.

قسم دیگر مشترکات آن است که امروزه تولید می‌شود. یعنی در تطبیق مسائل مستحدثه و قضایای جدیده با اندیشه مذاهب، می‌بینیم مذاهب گوناگون خروجی مشترک دارند. حال یا با روش‌های مختلف به این نتیجه مشترک می‌رسند و یا با روش‌های مشترک پیشینی به این خروجی واحد می‌رسند. مثلاً همه مذاهب در قبال رژيم صهیونیستی نگاه مشترک دارند و یا در قبال حقوق بشردوستانه در جنگ‌ها نگاه مشترک دارند. این دسته از مشترکات جدید، دسته عظیمی است که نباید از آن غفلت کرد.

  • اختصاصات

در قبال اختصاصات نباید نگاه تحقیری داشت. بالاخره هر مذهبی اختصاصاتی دارد و آن مذهب با بررسی‌های علمی به یک اختصاصی رسیده است.

یادم است در یکی از کنفرانس‌ها‌ کسی از مغرب آمده بود و می‌خواست یکی از آثار خطی را با عنوان «اسباب الخلاف» که یافته بود، توصیف کند. با عنوان اسباب الخلاف زیاد کتاب وجود دارد؛ اما آن کتاب خطی بود. دیدم آن اثر بسیار نفیس و متمایز است با آنچه در بازار وجود دارد و فلسفی است و مانند سایر کتاب‌ها تکرار مکررات نیست. من دیدم انصاف این است که این وجه تمایز را ذکر کنم. دست بلند کردم و گفتم. این شخص بسیار خوشحال شد. پس در برابر چیزهای خوب نباید سکوت کرد؛ بلکه باید آن را بیان کنیم. فامّا بنعمة ربک فحدث. زیرا اینها علم است و انصاف اقتضا می‌کند علم را نشر دهیم و هرکس از نشر علم سرباز زند و انصاف علمی نداشته باشد و علوم دیگران را تحقیر کند او خود دارای نفس حقیری است.

  • بازتعریف وحدت

مهم‌تر از همه اینها باید در خصوص وحدت پژوهش داشته باشیم؛ زیرا وحدت در یک ابهام به سر می‌برد و در مورد آن تعریف‌های مختلفی وجود دارد و تعریف منقح محقق نهایی شده به بازار علمی و ارتباطات شیعه و سنی نیامده است. هنوز وقتی از وحدت سخن به میان می‌آید، برخی می‌گویند چه میزان باید از مذهب خود دست بکشیم؟ یا می‌گویند وحدت مذهب را تهدید می‌کند. غافل از اینکه وحدت یعنی باید مذاهبی باشد تا وحدت مصداق پیدا کند. این نشان می‌دهد که وحدت را بد فهمیده‌ایم و اصلاً در مورد وحدت کار نمی‌کنیم.

در یکی از کنفرانس‌ها که وحدتی هم نبود و می‌گفتند که شیعه بیاید از مبانی خود دست بردارد تا مشکل برطرف شود. گفتم این درست نیست؛ زیرا شیعه یک ریشه و جریان تاریخی دارد، نه شیعه از بین می‌رود و نه سنی. اصولاً وحدت خیمه را بعد از وجود مذاهب می‌زند نه قبل از آن. این پیشنهاد شما دعوت به تفرقه است نه وحدت. تعدادی از علمای اهل‌سنت از بلاد مختلف که آنجا بودند گفتند: ایشان درست می‌گوید و باید با روش مشترک باید به سمت بازآفرینی برویم نه با روش اختصاصی. روش که اختصاصی شد به تفرق می‌انجامد هرچند زیر لوای وحدت باشد؛ لذا این پیشنهاد که شیعه از مهدویت و برخی مطالب و مبانی خود دست بدارد از دستور کار خارج شد.

وحدت اساساً وصف امت است و وصف مذهب نیست. غرض از وحدت وجود یک مذهب نیست. چون مذهب لاجرم وجود دارد. انسان‌ها، قضایای اجتماعی و ارزیابی‌ها متفاوت‌اند، لاجرم مذهب شکل می‌گیرد. مذهب یعنی راه. راهی برای رسیدن به نقطه مشترک اسلام است. اینکه می‌گوییم وحدت وصف امت است؛ یعنی امت واحد است نه مذاهب.

اما امت واحد چگونه میسر است؟ وقتی مسلمانان قبول کردند که جزئی از امت هستند و امت اولویت دارد و امت در برابر امت‌های دیگر است. همان‌گونه که خداوند فرمود وجعلناکم امة وسطاً. وسط بودن در قبال امت‌های دیگر معنا پیدا می‌کند. وسطیت یعنی نسبت به امم دیگر رفتارتان از یک عقلانیت برخوردار است. اگر یکی افراط‌گری می‌کند یا اگر حقوق را نادیده می‌گیرد و یا مسائل معنوی را در مسائل دنیایی نادیده می‌گیرد، شما وسط باشید و تعادل را رعایت نمایید. همین معنا در معنای شاهد هم هست. لتکونوا شهداء علی الناس. پس وحدت حاصل وسطیت است. اول باید مذاهب اسلامی نسبت به سایر مذاهب رفتار وسطیت را بیابد تا امت وسط شکل بگیرد. آنگاه امت می‌تواند پرچم عقلانیت وسطیت را در میان سایر امم در دست بگیرد و دیگران از ما الگو بگیرند. همان‌گونه که پیامبر الگوی امت است یکون الرسول علیکم شهیداً؛ لذا نیاز است که وحدت که در وسطیت تأثیر مستقیم دارد بشناسیم.

برادران اهل‌سنت ایران جزء نجیب‌ترین اقوام هستند. آقای ابوترابی که می‌دانست ما نگاه وحدتی دارم به من گفت اهل‌سنت ایران از نجیب‌ترین اقوام هستند و من در میان آنها بوده‌ام و من بعد از آن بیشتر از قبل به ایشان ارادت پیدا کردم و به او ایمان آوردم. چون دیدم آدم منصفی است. گفت:

شما باید نقش‌های اجتماعی بیشتری در زمینه امت ایفا کنید. باید با علمای داخل و خارج و با حوزه‌ها در ارتباط باشید. نگاه‌های وحدوی تولید کنید و خودتان را سردمدار این تفکر قرار دهید. متأسفانه تفرق اسباب فراوان دارد و هرجا هم رفتار تفرقه‌انگیز دیدید با مروا کراما رفتار کنید، چاره‌ای نیست. در همین حوزه خیلی هستند که سطح نگاه وحدتی آنها خیلی بالا نیست؛ هرچند الحمدلله سطح نگاه وحدتی نسبت به قبل خیلی بهتر شده و به سم وحدت سرریز شده است. منتهی باید با افکار علمی به‌سوی وحدت تمایل پیدا کنیم.

سؤال: در بحث تبری نزد شیعه مؤسسه شما تحقیقی داشته یا نه؟

جواب: در این پژوهشگاه کاری نشده؛ چون دنبال مشترکات است؛ اما تبری از اختصاصات است و اشتراکات این‌قدر زیاد است که فرصت پرداختن به اختصاصات در این پژوهشگاه به دست نیامده.

اختصاصات بر دو قسم‌اند. قسمی از اختصاصات شعائری است و قسمی در بستر زمان اضافه شده است.

شیعه به معنای خاص به اهل‌بیت معتقد است؛ البته اهل‌سنت نیز به اهل‌بیت معتقد و ملتزم هستند؛ ولی شیعه به شکل خاص. این تولی و تبری از اینجا برمی‌خیزد. ولی این به معنای نفی امت نیست و وقتی می‌بینیم اهل‌سنت رموزی دارند ما باید برای آنها احترام قائل شویم و به مقدسات آنها توهین نکنیم همان‌گونه که اهل‌بیت علیهم‌السلام برای اهل‌سنت احترام قائل بودند، طبق دیدگاهی که داریم. یعنی وحدت امت اصالت دارد.

اشکالی که هست مردم بر نقاط اختلاف تمرکز می‌کنند و دیگران نیز این اختلاف را بیشتر می‌کنند. ما اول باید بستر وحدت را ایجاد کنیم تا فهم و تحمل اختلافات ممکن و آسان شود. اگر وحدت ایجاد شود، بخش زیادی از این اختلافات با گفتگو حل می‌شود.

تبری به معنای دشمنی نیست؛ بلکه یعنی امام علی بن ابی‌طالب خلیفه اول است و خلافت دیگری را قبول نداریم. اهل‌سنت نیز می‌گویند ما اول بودن خلافت علی بن ابی‌طالب را قبول نداریم. در واقع تبری به معنای عدم القبول است.

خلیفه اول و دوم و سوم بعد از قبول و تحقق امت با خلفای قبل از تحقق امت متفاوت است. هرگاه امت را پذیرفتیم، خلفا جزء رموز امت محسوب می‌شود و مصلحت امت معیار است.

مثالی که من برای طلاب شیعه زیاد می‌گویم این است که امام علی بن ابی‌طالب علیه الصلاة والسلام وقتی در کوفه نماز می‌خواند آیا فقط شیعه پشت سر او نماز می‌خواند؟ ما فقط چند نفر را شیعه می‌دانیم و بقیه اهل‌سنت بودند. آیا حضرت خود را فقط امام آن چند نفر شیعه می‌دانست؟ نه؛ بلکه امام همه می‌دانست. چرا؟ زیرا از بس وحدت در جامعه حاکم بود که اختلافات به ذهن نمی‌آمد. اختلافات فقهی را شیعه روایت می‌کند که در مسجد کوفه اهل‌سنت نماز تراویح را به جماعت خواندند و امام تذکر داد و وقتی دید فایده ندارد گفت رهایشان کنید؛ چون مسئله امت است و وقتی بخشی از امت مذهبی دارد نمی‌شود مذهبشان را از بین برد. پس اگر وحدت را ایجاد کنیم، می‌بینیم که راهکار‌هایی وجود دارد. اگر وحدت نباشد، آن نکته‌های روشن زیبای مشترک هم حالت خاص پیدا می‌کند نزد این و نزد آن. پس باید به پشتوانه وحدت امت مباحث را و عقاید را مورد بحث و گفتگو قرار دهیم و تا می‌توانیم بعد تفرقه این شعائر را کم کنیم. ما با وحدت نمی‌خواهیم عقاید را از بین ببریم؛ بلکه می‌خواهیم یک امت ایجاد کنیم.

امام باقر (ع) می‌فرماید: صلاح مردم در تعاشر و تعایش است (تعایش و همزیستی). دو سوم این تعایش با فطنة و یک سوم دیگر با تغافل تحقق می‌یابد.

سؤال: یکی از ادله برای اثبات احکام اجماع است و تعریف ما از اجماع اتفاق مجتهدین از امت بعد از پیامبر (ص) در هر زمانی است. در بحث مشترکات و مفترقات اصولی مطرح شد که در اصول فقه و اقطاب اربعه که امام غزالی در المستصفی ذکر کرده جدای از ادله که اختلافاتی وجود دارد اشتراکات فراوانی وجود دارد. به نظر شما در اصول فقه مشترکات چند درصد هستند؟

جواب: در اصول فقه ابواب تقریباً مشترک هستند. الفاظ و عام و خاص و مطلق و مقید  بخش‌های دیگر. در بخشی دیگر که ما اصطلاحاً به آن حجج می‌گوییم و عیناً با ادبیات دیگری اصول عملیه را داریم. همین اصول عملیه هم عیناً در کتب اهل‌سنت هست. مشترکات زیاد است، اما منهج اصولی تبعاً تفاوت‌هایی دارد و اختلاف منهجی هم بین شیعه و سنی و هم بین مذاهب اهل‌سنت. مثلاً منهج مالکیه با منهج حنفیه متفاوت است. در چند قرن اخیر شاطبی منهج اصولی را دگرگون کرده و منهج دیگری ایجاد نموده است. ایشان از مالکیه است؛ اما اصل مصالح مرسله و مقاصدالشریعه را امام‌الحرمین و غزالی مطرح کرده؛ ولی ایشان این مطالب را پذیرفته و توسعه داده. مناهج مختلف است؛ ولی خروجی‌ها متباین نیستند و غالباً یکی است.

در هر مذهبی بخشی از علم اصول رشد کرده است. در خود شیعه اصول مرحوم نائینی با اصول مرحوم اصفهانی متفاوت است و امام مدرسه دیگری ایجاد کرد. اساساً چون اصول جای فلسفه‌گری و تحلیل است تغییر می‌کند. قبل از اخباری‌ها اصول شیعه و سنی تقریباً یکی بود. حتی کتاب مختصر ابن حاجب که مربوط به مالکیه است در مدارس شیعه تدریس می‌شد. این‌قدر از حیث ادبیات و منهج به هم نزدیک بودند. مرحوم شیخ بهایی نسبت به کتاب اصول مختصر ابن حاجب تعلیقه دارند. اصول علامه حلی با اصول اهل‌سنت زمان خودش تفاوت بسیار اندکی دارد. اما اکنون تفاوت‌ها به نسبت بیشتر شده.

در کتاب خصال شیخ صدوق روایتی است که امام مالکیه در جلسه‌ای نزد امام صادق علیه‌السلام بود. امام صادق به او می‌گوید: یا مالک! انّی احبک. (من تو را دوست دارم) آنجا دیگر جای تقیه نبود؛ زیرا تقیه در برابر دستگاه است؛ درحالی‌که خود مالک مغضوب دستگاه بود. او عالمی بود که زیر بار حکومت زمانش نمی‌رفته؛ چون به او گفتند بیا کتاب تو را یکی کنیم. در کتاب ابو زهره دیدم که منصور دوانیقی مالک را شلاق زد. یا بنا بر قولی امام ابوحنیفه مدتی در زندان بود. هجرت امام شافعی هم دلالت بر این دارد که نزد حکومت استقراری نداشته و به معنایی مستقل‌تر از دیگران بوده؛ چون در مقام تولید بوده. امام حنبل هم که مجازات او در تاریخ و محنت و آزار و اذیت‌هایی که دید اعرف است. فتاوایی که ائمه مذاهب نسبت به قیام‌های علویان داده‌اند نشان از مخالفت با حکومت دارد وگرنه تأیید نمی‌کردند. حتی دیدم که در بعضی از کتب تاریخی زیدیه، شیبانی را جزء علمای زیدیه دانسته‌اند با اینکه او از علمای حنفی بوده است؛ منتهی از بس حمایت می‌کرده‌اند از زیدیه که قیام کرده بود، برخی او را از زیدیه دانسته‌اند.

—————————————————-