تعامل مذهبی
نوشته شده توسط احمد مبلغی
"تعامل" به لحاظ لغوي و به صيغه مطلق خود، از باب تفاعل است يعني ميان دو يا چند طرف صورت ميگيرد؛ تعامل مذهبي به معناي اقدام يا اتخاذ موضعي از سوي پيروان يكي از دو مكتب تشيع يا تسنن در برابر پيروان مكتب ديگر بگونهاي است كه منجر به پاسخ مثبت طرف مقابل گردد و در عمل پيامدهاي آن بر مواضع هركدام از طرفين انعكاس يابد. براساس اين تعريف از "تعامل"، دراين باره دو ديدگاه وجود دارد: ۱ـ گاهي چنين تعاملي برخاسته از دو موضع مستقلي است كه جداگانه از سوي پيروان مذهب معيني دربرابر پيروان مذهب ديگر صادر ميگردد. ۲ـ گاهي نيز جنبه كنش و واكنش (عمل و عكس العمل) دارد بدين معنا كه پيروان يك مذهب اقدام معيني به عمل ميآورند و پيروان مذهب ديگر در مقام پاسخ به آن برميآيند كه ميتواند نتايج محدودي نيز بدنبال داشته باشد؛ گاهي هم اين كنش و واكنشها به مرور زمان ابعاد بزرگتر و گستردهتري بخود ميگيرد و البته نتايج عظيمتري نيزبدنبال دارد. درقرآن كريم اشارهها و نشانههايي در تأكيد براين معنا وجود دارد، مثلاً در داستان ميهمانان حضرت ابراهيم(عليه السلام) ميخوانيم: "إِذْ دَخَلُواْ عَلَيهِ فَقَالُواْ سَلامًا قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ * قَالُواْ لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ "(سوره حجر ـ آيات ۵۲ و ۵۳)(هنگاميكه براو وارد شدند و درودي گفتند،(ابراهيم)گفت: ما از شما هراسانيم * گفتند: مهراس، ما تورا به پسري دانا نويد ميدهيم.) در اينجا، تعامل به صيغ? طرفين صورت گرفت و يكي از ديگري هراسان شد ولي به شيوهاي سازنده با ديگري در ميان گذاشت، چنين موضعي باعث شد طرف ديگر موضوع را با خشنودي پذيرا شود و اين پذيرش نيز به نوبه خود واكنش خوبي در پي داشت و به مژدهدهي به عنوان بالاترين حّد پاسخ مثبت، رسيد. از آنجا كه "تعامل" عبارت است از كاري سازنده از سوي طرفين نسبت به يكديگر، ترديدي نيست كه در اين ميان شيوه همكاريهاي مشترك تحكيم خواهد يافت و به سطح بسيار والايي خواهد رسيد حال آنكه اگر اين همكاري از همان آغاز با ضعف و نگراني و مضايقه همراه باشد، آينده ]اين نگراني] ابعاد تازهتري بخود ميگيرد. به عبارت ديگر از آنجا كه "تعامل" متضمن برخورد دوجانبه و داد و ستد مثبت از راه نشان دادن واكنشهاي مثبت در ازاي اقدامات يكديگر است، اين واكنشها هربار شدّت و صلابت بيشتري پيدا ميكند و پيامدهاي مثبت فراواني بدنبال خواهد داشت كه بدان اشاره خواهيم كرد. اين حقيقت در اين سخن پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انعكاس يافته كه فرمود:"بركت در جماعت است."چه جماعت تنها به معناي جمع گشتن نيست و شامل انعكاس "تعامل" دوجانبه و ارتباط و پيوند مستمر با پيامدهاي مثبت براي هر دو طرف هم ميگردد. ولي واقعيت تلخي كه بايد به آن اعتراف كرد عبارت از اينست كه مشكل امت اسلامي در عدم "تعامل" پيروان مذاهب مختلف با يكديگر است، اگر "تعامل" نيز وجود داشته باشد از آنچنان همهجانبگي، منطق و اثرگذاري برخوردار نيست و چنان ناقص و نارساست كه نميتواند به طرف مقابل برسد. در اينجا به برخي از انواع "تعامل مذهبي" در ميان امت اسلامي اشاره ميكنيم: ۱ـ "تعامل اخلاقي": بدين معناست كه پيروان مذاهب در هر جايي كه در هر يك از عرصههاي اجتماعي كه ديدار با برخوردي با هم كيشان خود از پيروان مذاهب ديگر دست دهد ، اخلاق و احساسات و عواطف انساني را رعايت كنند. اين امر آشكارا در احاديث نبوي انعكاس يافته كه ما براي نمونه به چند مورد از آنها اشاره ميكنيم: ـ سخن آنحضرت(ص) در روايتي كه از طريق اهل سنت نقل شده است:"به يكديگر رشك نبريد و رقابت ننماييد و كين توزي نكنيد و به يكديگر پشت مكنيد و شما بندگان خدا، بايكديگر برادر باشيد. "
ـ سخن آنحضرت (ص) در روايتي كه از طريق شيعه نقل شده است:"بر شماست كه با همديگر ارتباط داشته و نسبت به هم بذل [محبت] كنيد و هرگز مباد كه رشك بورزيد و قطع رابطه نماييد و پشت كنيد، شما بندگان خدا با يكديگر برادر باشيد. "
اين احساس متقابل در ميان پيروان مذاهب مختلف بايد رعايت شود و پيامدهاي گذشته مذهب هركس نبايد برنحوه برخورد وي با ديگران سايه افكن گردد. برخوردها بايد به همين شيوه سازنده باشد بگونهاي كه هركدام از پيروان مذاهب بايد چنين احساساتي درازاي پيروان ديگر مذاهب بروز دهد متقابلاً همين برخورد از سوي ديگران نيز انتظار ميرود. آنها وظيفه دارند معامله به مثل كنند و در پرتو دو رهنمود زير در برخوردشان با يكديگر ، نهايت برادري را رعايت نمايند: يكم: احساس مسئوليت نسبت به برادر مسلمان خود. و دوم: تأكيد بر مسلمان بودن از راه رعايت احترام هريك از سوي ديگري ؛ اين نكته تنها منحصر به بعد اجتماعي نميشود و ابراز احساسات برادرانه در همه سطوح و عرصهها را نيز دربرميگيرد اينك اشارهاي به اين عرصهها: الف ـ رعايت اخلاق در عرصه علمي و پژوهشهاي علمي: رعايت اخلاق در عرصه فعاليتهاي علمي كه ميتواند در ابعاد متعددي بروز يابد، ضروري است؛ متأسفانه گاه شاهد عدم رعايت اخلاق در اين عرصه هستيم بطوريكه در حالت عادي روابط ميان پيروان مذاهب مختلف كاملاً طبيعي و عادي است ولي همينكه مسئله در چارچوب مطالعات و پژوهشها و بحثهاي سازنده علمي قرار ميگيرد وجه غالب گفتگوها و مباحثههاي جاري ميان دو طرف، خشك بودن و عدم رعايت اين جنبه از اخلاق ميگردد و ميبينيم كه: ۱ـ هرطرف درپي اثبات سخن خود و تحميل آن برطرف مقابل برهرقيمتي است. ۲ـ هر يك از طرفين فرصت سخنگفتن و ارايه ديدگاههاي خود را به ديگري نميدهد. ۳ـ هرطرف بدنبال ناديده گرفتن اصول گفتگو و عدم رعايت انصاف درآنست. لذا ضروري است كه [حاكميت] اخلاق علمي نيز متناسب با مقام علمي و اقتضاي بحثهاي علمي و گفتگوها و مباحثات جدّي و مفيد باشد. ب ـ رعايت اخلاق در عرصه سياسي: در عرصه سياسي نيز چنين است و شايسته است كه براي مسايل سياسي نيز در پرتو نظام اخلاقي اسلامي اهميت بسزايي قايل با
شيم و با طرف مقابل خود، طبق ضوابط و بدون تجاوز از حدود آن تعامل داشته باشيم. ج ـ رعايت اخلاق در عرصه فرهنگي: همچنانكه رعايت احترام به همه عناصر و شخصيتهاي فرهنگي هر گروه و در پيش گرفتن اخلاق شايسته نسبت به اين چهرهها و شخصيتها نيز الزامي است؛ ترديدي نيست كه بخشي از اخلاق مورد نظر در احترام به مقدّسات ديگران و عدم تجاوز به آنها ـ حتي اگر از نظر ما تقدسي نداشته باشد ـ تجلي پيدا ميكند. براين اساس برخورد اخلاقي از اهميت بسزايي برخوردار ميگردد. ويژگيهاي تعامل مذهبي و اخلاقي شايسته: ـ اينكه هر طرف از خود انتقاد كند و به خطاهاي رفتاري خود پيش از آنكه طرف مقابل گوشزدش كند، وقوف يابد. ـ اينكه هيچكدام نسبت به نظر خود تعصّبي بخرج ندهد و آماده تغيير رفتار يا كنار گذاردن مواضع متعصّبانه خود در صورت نياز باشد. ـ اينكه هر طرف با نرمخويي با طرف ديگربرخورد نمايد و نسبت به وي خوش گمان باشد. ـ اينكه با پيروان ديگر مذاهب همان رفتاري را كه دوست دارد با وي داشته باشند، درپيش گيرد. ـ اينكه تا جايي كه ممكن است پيروان مذاهب در علاقهها و سليقههاي پيروان ديگر همراهي نشان دهند بگونهاي كه اگر اين حركت متقابل گردد. انگيزههايي براي ارتباط سازنده با يكديگر پيدا كنند و دوستي و همكاري ميان آنها تضمين شود. ۲ ـ تعامل اقتصادي: امروزه در جهان اين روابط موفق اقتصادي است كه وحدت و همدلي ميان اعضاي آن [كشورهاي جهان] را تحقق ميبخشد؛ جبههاي كه از يك مجموعه اقتصادي در سطح بين المللي تشكيل ميشود معمولاًاز قدرت و توانايي اثرگذاري بالايي در حل و فصل مشكلات موجود برخوردار است و ترديدي نيست كه تعاملات اقتصادي در دوران كنوني اشكال و انواع گوناگوني بخود گرفته كه برخي از آنها داراي اثرگذاري بسيار نيرومند و سترگي هستند. وقتي صحبت از تعامل اقتصادي ميان پيروان مذاهب مختلف در جهان اسلام به ميان ميآيد منظور ايجاد آنچنان فرمول اقتصادي مؤثر و فعّالي ميان كشورهاي اسلامي است كه در چارچوب اتحاديهها و سازمانهاي بزرگ با پوشش چند كشور، از آرزوهاي كشورهاي مزبور بشمار ميرود. از اين خاستگاه چنانچه قرار باشد ميان كشورهاي اسلامي تعامل اقتصادي صورت گيرد و اين كاربدون در نظر گرفتن بنيادها و موازين بينالمللي متداول در جهان امروز انجام شود، هرگز مفيد و كارساز و قوي و استوار نخواهد بود و سودي بهحال مسلمانان نخواهد داشت. اين نوع تعامل [تعامل اقتصادي] بايد شامل فرمولي براساس وجود عناصر زير باشد: ـ بازار مشترك. ـ پول مشترك. ـ بانكهاي مشترك. ـ اتاقهاي بازرگاني مشترك. ـ سياستهاي همسان اقتصادي در سطح بينالمللي. امكان برقراري تعامل اقتصادي ميان كشورهاي اسلامي: كشورهاي قادر به تعامل اقتصادي ميان خود كشورهايي با وجوه مشترك مكاني و منطقهاي يا داراي پيوندهاي ايدئولوژيك هستند؛ چنين كشورهايي ميكوشند تا اين تعامل اقتصادي را در سياق اتحاديه يا مجمع اقتصادي مشترك و بزرگي تجلّي بخشند. پرسش كنوني از اين قرار است: آيا كشورهاي اسلامي از شايستگيهاي لازم براي برقراري تعامل اقتصادي فعّال برخوردارند؟ حقيقت آنست كه در بخش اقتصادي اين كشورها از ويژگيها و شايستگيهاي سترگي برخود دارند كه در كشورهاي ديگر كمتر ميتوان سراغ كرد؛ در اينجا به برخي از اين شايستگيها و امكانات اشاره كنيم: يكم: فراواني ثروتهاي طبيعي و نعمتهاي الهي: كه شامل موارد زير ميگردد: منابع طبيعي: منابع طبيعي موجود در كشورهاي اسلامي شامل: نفت، گاز طبيعي و معادن مختلف، آب و زمينهاي حاصلخيز كشاورزي است گو اينكه بخش عمدهاين منابع را نفت و گاز طبيعي تشكيل ميدهند بطوريكه منابع زيرزميني نفت در ۳۵ كشور وجود دارد و توليد اين كشورها جمعاً حدود نيمي از توليد جهاني نفت را شامل ميشود. همچنانكه گاز در ۲۵ كشور وجود دارد و ميزان توليد آن براساس برخي آمارها بالغ بر ۱۰% از توليد جهاني گاز را دربرميگيرد. منابع ديگري نيز وجود دارد. زمين: كل مساحت كشورهاي اسلامي حدود ۲۰% از مساحت كره زمين را تشكيل ميدهد. زمينهاي كشاورزي اين كشورها نيز بالغ بر ۱۲% از مساحت كل كشورهاي اسلامي شامل ۶۶هزار كيلومتر مربع زمينهاي قابل آبياري است كه بيش از ۱۸% از زمينهاي حاصلخيز كشاورزي را تشكيل ميدهد. خشكي: كشورهاي اسلامي نسبت بزرگي از مساحت كل كشورهاي جهان را از آن خود دارند و به حدود ۳۲ ميليون كيلومتر مربع ميرسد كه نزديك به يك چهارم سطح كل مساحت خشكي كره زمين است. آبها: مساحت آبها، بخش اندكي از زمينهاي اين كشورها يعني اندكي بيش از نيم ميليون كيلومتر مربع را پوشش ميدهد. رودها: در اراضي كشورهاي اسلامي رودخانههاي زيادي از جمله رود نيل و رودخانههاي دجله و فرات، جاري است. دوم ـ موقعيتهاي استراتژيك: ترديدي نيست كه موقعيت استراتژيكي كه كشورهاي اسلامي در خاورميانه و مناطق مجاور از آن برخوردارند بالقوه امكان ايجاد اتحاديه بزرگي از جهان اسلام را در خود دارد مشروط برآنكه دست از شعارهاي توخالي بردارند و واقعاً وارد عرصه وحدت اقتصادي حقيقي شوند. علاوه براين، كشورهاي اسلامي مشرف برمهمترين درياها و اقيانوسها و تنگههاي دريايي هستند و طول مرزهاي دريايي آنها به حدود يكصد و سه هزار كيلومتر تخمين زده ميشود. سوم ـ عنصر دموگرافيك(جمعيتي): شمار مسلمانان جهان بالغ بر يك چهارم جمع
يت كره خاكي است و به يك ميليارد و پانصد ميليون نفر ميرسد.
دستاوردهاي تعامل اقتصادي: چنانچه تعامل اقتصادي ميان كشورهاي اسلامي صورت گيرد، امت اسلامي از دو فايده بزرگ زير بهرهمندي ميگردد: فايده اول: فراهم آمدن زمينه برقراي تعامل در عرصههاي ديگر اگر تعامل اقتصادي وجود نداشته باشد تأثيرمنفي و زيان آن تنها متوجهعرصههاي اقتصادي نميگردد و به گسترههاي ديگر نيز تسرّي پيدا ميكند بدين معنا كه نبود تعامل اقتصادي بتدريج به منتفي شدن تعامل فرهنگي و سياسي و اخلاقي و غيره ميانجامد زيرا مشكلات اقتصادي باعث ميشود كشورها گرفتار نوعي آشفتگي فكري شوند و به درياي متلاطمي از هرج و مرج و تنش درافتند؛ چنين موضعي گاه به دورشدن كشورهاي اسلامي از سياستها و استراتژيهاي خود هم منجر ميگردد. عكس اين هم درست است بدين معنا كه وقتي تعامل اقتصادي تشديد شود چارچوبهاي همكاري در عرصههاي ديگر نيز تقويت ميگردد و راه را براي جبهه عمل مشتركي سرشار از نيروها و امكانات عظيم [كشورهاي اسلامي] هموار ميشود. بهعبارت ديگر ميتوان گفت: مجموعههاي همكاري اقتصادي خيلي بهتر از ديگران قادر به رويارويي با چالشهاي مثلاً سياسي هريك از كشورهاي زير مجموعه يا اتخاذ مواضع سياسي مشترك ميان خود هستند. در مورد جنبههاي فرهنگي نيز چنين است، زيرا در آن صورت ميتوانند مانع از هرآنچيزهايي شوند كه نفوذ و رخنه به درون آنها تلقي ميشود و اوضاع آنها را آشفته و ثبات و استقرارشان را متزلزل ميسازد و در عرصههاي جهاني شدن و پيشرفتهاي شتابنده در بخش اقتصاد و فرهنگ، تأثير منفي بجاي ميگذارد. لذا باتوجه به چنين اثراتي، بايد تعامل اقتصادي سازندهرا جدّي گرفت و در جهت تحكيم و تقويت آن هرگز سستي و كاهلي بخرج نداد زيرا هرگونه تأخير در اين زمينه ميتواند نتايج معكوسي در پي داشته باشد كه جبران يا كنترل پيامدهاي آنها به دشواري امكانپذير است. بويژه آنكه امت اسلامي امروزه با چالشهاي فراواني روبروست كه ميتواند مانع از حضور قدرتمندانه آن در صحنه جهاني گردد؛ جداجدا بودن كشورهاي اسلامي نيز نه تنها خدمتي به منافع آن نميكند بلكه برداشت منفي از آنها بجاي ميگذارد و آنها را وادار به حركت به سمت قدرتهاي بزرگ اقتصادي ميكند، حركتي كه ميتواند به ضعف روابط و پيوندهاي آنها با كشورهاي ديگري كه از آنها به عنوان مجموعه كشورهاي عدم تعهد نامبرده ميشود، هم از نظر اقتصادي و هم در سطوح مختلف از جمله كاهش از سطح روابط سياسي و فرهنگي و … منجر گردد. فايده دوم: حل و فصل اختلافهاي عمده و محدود ساختن آنها به گفتگوهاي علمي تعامل اقتصادي باعث ميگردد اختلافهاي مهم و اساسي كه جامعه اسلامي در طول زمان از آنها رنج ميبرد از ميان برداشته يا به حاشيه رانده شود و در پرتو همكاريهاي اقتصادي مشترك و پيوندهاي نيرومند اقتصادي، از ميزان و حجم آنها كاسته گردد. وقتي تعامل اقتصادي تقويت شود از اختلافهاي عملي و كاركردي بيش از پيش كاسته ميشود و در چنين فضايي، گفتگوهاي علمي فعّال و تقويت ميگردد. ۳ـ تعامل علمي: مراد از اين نوع "تعامل " مبادلات علمي حاصل در جامعه اسلامي و نوع ديگري از انواع تعاملي است كه در چارچوب اخلاق علمي نميگنجد(چارچوبي كه بايد آنرا در ضمن تعامل نوع نخست يعني تعامل اخلاقي قلمداد كرد) زيرا به معناي لزوم رعايت اخلاق علمي و تعامل اخلاقي نيست. "تعامل علمي" خود بر دو نوع است: نوع نخست ـمبادله علوم بشري: از جمله فناوريها و تكنيكهاي جديد، مراكز علمي اسلامي يعني: دانشگاهها و مراكز پژوهشي وظيفه دارند پيوندهاي خود با يكديگر را تقويت كنند و به مبادله اطلاعات با يكديگر بپردازند. اين نحوه كاركرد در عرصه مبادلات علمي به دلايل زير الزامي است: ۱ـ پيشرفت هركشور اسلامي برابر با پيشرفت كل جهان اسلام است: وقتي يكي از كشورهاي اسلامي در يكي از عرصهها به پيشرفتهايي نايل آيد، ديگران ـ بخواهيم يا نخواهيم ـ بيآنكه به سني يا شيعه بودن اين كشور توجه كنند، آنرا به حساب كل اسلامي گذارند، بنابراين ما وظيفه داريم جهان اسلام را فيالجمله مجموعه واحد و بهم پيوستهاي تلقي نماييم و بيشترين تلاش خود را براي تحقق مبادلات علمي، در گستره انواع علوم بشري در بالاترين سطوح، بكارگيريم، اگر ديگران به جهان اسلام به مثاب? مجموعه بهم پيوست? واحدي نگاه ميكنند چرا ما چنين نگاهي به آن نداشته باشيم؟ ۲ـ فقرهر كشور اسلامي، ضعف جهان اسلام است: از آنجا كه هريك از كشورهاي اسلامي بخشي از مجموعه واحد اسلامي بشمار ميرود هرگونه ضعفي ـ چون فقر و محروميت و … ـ بمثابه ضعف اين مجموعه خواهد بود و از توسعه و رشد حركت علمي جهان اسلام خواهد كاست؛ از اين خاستگاه، تعامل علمي اسلامي، عاملي براي روند پايان بخشيدن به حالتهاي ضعف و كاستي در جهان اسلام بشمار ميرود زيرا همه عوامل سستي و ناپايداري در پيوندهاي اين جهان (جهان اسلام) با اعضاي وابسته به خود را از ميان برميدارد. ۳ـ پيشرفت هريك از كشورهاي اسلامي برديگر كشورهاي اين مجموعه اثرگذار است: هرگونه پيشرفتي درهريك از بخشهاي جهان اسلام به شكوفا
يي در كل جهان اسلام ميانجامد و برداشت بسيار خوبي در ديگر اجزاي جهان اسلام بجاي ميگذارد بگونهاي كه كشف استعدادها و تواناييها و امكانات نهفته در هر يك از كشورهاي جهان اسلام تنها به همان كشور منحصر نميشود و داراي تأثير قابل ملاحظهاي برديگر كشورهاي اسلامي خواهد بود. نوع دوم ـ مبادله ديني: به رغم اينكه هر كدام از مذاهب اهل سنت و شيعه طبق چارچوبهاي تاريخي ـ عقيدتي كه به آنها ايمان دارند عرصه گستردهاي از علوم ديني ويژه خود را ايجاد كردهاند، ضروري است كه به اين نكته توجه شود كه به رغم چنين اختلافهايي، يك سري اصول مشترك ميان طرفين وجود دارد كه داراي تأثير بسزايي در شكل گيري و شكوفايي و دانش در جامع? اسلامي است: به همين دليل است كه شاهد بسياري از مسايل مشترك در اين بعد هستيم و اگرچه شيوهها و ابزارهاي هرگروه با گروه ديگر متفاوت است هم? نشانهها حاكي از وجود موارد مشتركي ميان آنهاست. از آنجا كه اين موارد مشترك فراوان و متعددند بايد بدانيم كه بخشي از آنها آشكار و كاملاً عيانند و نيازي به اشاره به آنها وجود ندارد ولي بخشي ديگري از اين مشتركات،همچنان و به دليل نبود بررسيها و پژوهشهاي كافي و عدم تعامل علمي پيگير در اين زمينه، همچنان پنهان ماندهاند. اين امر ايجاب ميكند تا نهضت بزرگي را براي شناسايي موارد مشترك ـ اعم از اينكه در اصول و شالودههاي علوم باشد يا در روشمنديها يا مسايل علوم مختلف ـ آغاز كنيم. براين اساس امكان اين وجود دارد كه مبادله علمي ياد شده به كشف مشتركات پيش گفته و پرده برگرفتن از آنها بينجامد. بدين ترتيب ميبينيم كه اين حيطه نيز گستره ديگري براي تعامل و داد و ستد ميان گروههاي گوناگون است. علاوه بر آنچه بيان شد كار مبادلهعلمي ميان پيروان دو مذهب تشيع و اهل سنت بنا به دلايل زير، لازم هم هست: پرداختن به مسايل مربوط به جهان اسلام بمثابه يك مجموعه: جهان اسلام گاه با مسايلي روبرو ميشود كه براي آن به عنوان يك كيان و مجموعه واحد ـ و نه بمثابه مجموعه كشورها و خلقهاي گوناگون ـ از اهميت بسزايي برخوردار است در اين حالت نيازمند برنامههاي هدفمندي مبتني بر علوم اسلامي است؛ از آنجا كه چنين برنامهاي تنها در ارتباط با پيروان مذهب مشخصي نيست و به همه جهان اسلام ـ اعم از شيعه و سني ـ مربوط ميشود، ما وظيفه داريم با اين مسئله مشترك برخورد علمي و سازندهاي داشته باشيم تا به توافق و تفاهم شايستهاي در اين چارچوب دسترسي يابيم و اين برنامه را براساس ديدگاهي توافقي تحقق بخشيم و با مسايل مورد علاقه و مشترك خود برپايه دين اسلام و با تلفيقي از ديدگاههاي شيعه و اهل سنت، روبرو شويم. به عنوان مثال موضوع آلودگي محيط زيست يا بطور كلي فعاليت در عرصه محيط زيست، مسئله بزرگي است كه يكي از چالشهاي عمده جامعه اسلامي بشمار ميرود و ترديدي نيست كه شيعيان تجربياتي در اين زمينه دارند همچنانكه اهل سنت نيز تجربيات ويژه خود را دارند [درفقه] شيعيان قواعد فقهي معيني دراين زمينه وجود دارد همچنانكه در [فقه] اهل سنت نيز يك سري قواعد فقهي است كه برآن تكيه ميكنند؛ گروه شيعي داراي رواياتي در اين زمينه است و گروه اهل سنت نيز داراي رواياتي در اين موضوع است و بنابراين هركدام از اين دوگروه ميتوانند احكام فقهي ويژه خود را در اين راستا داشته باشند و دقيقاً در اينجاست كه تعامل مشترك ميان طرفين ـ حتي اگر به صورت تلفيقي هم شده باشد ـ الزامي ميشود؛ چنين تعاملي، منظومه فقهي نيرومندي را ارايه ميدهد كه متضمن راهحلها و برونرفتهايي براي اين رشته از مسايل به موازات راه حلهاي ارايه شده از سوي كشورهاي بزرگ براي آنهاست. ۲ـ ضرورت تأسيس سازمانهاي اجتماعي اسلامي ممكن است بحث سازمانهاي اجتماعي مطرح شود؛ اينگونه سازمانها ويژه جامعه خاصي نيست و حتماً بايد به تمامي جهان اسلام تعميم داده شوند تا منظومه اجتماعي همه جانبهاي شكل گيرد و مسلماً نه شيعيان و نه اهل سنت هيچكدام به تنهايي نميتوانند چنين منظومهاي را سازماندهي كنند.مجموعه سازمانهاي اجتماعي اسلامي بايد با همكاري و همياري هردوگروه [شيعه و سني] تشكيل و تأسيس گردد تا بتواند نقش موثر و كارآمدي در راستاي اين طرح بزرگ ايفا نمايد. ۳ـ معرّفي نظام حقوقي اسلام: نظام حقوق اسلام متشكل از مجموعه عناصر و ويژگيهايي است كه همه مذاهب اسلامي در ايجاد و شكل دهي به آن سهيم هستند؛ اينك ناگزير بايد نظام حقوقي ويژه اسلام را تدوين كنيم. نمودها و خطوط فكري آن در برابر نظامات حقوقي موجود در جهان و در راستاي نشان دادن ويژگيهاي رژيمهاي مختلف حقوقي و از جمله رژيم اسلامي ـ روشن گردد و در معرض مقايسه قرار گيرد. نگاه غربيها به نظام حقوقي شامل نظام حقوقي مذهب معيني جداي از كل اسلام نميگردد؛ آنها كل نظام حقوقي اسلام را يكي در نظر ميگيرند. لذا ميبينيم كه تمام توش و توان و امكانات عظيم خود را در دو سطح انساني و فناوري بكارميگيرند تا مانع از شكلگيري و عرضه چنين برنامههايي بر اساس اسلام گردند. حقيقت آنست كه از جمله پيامدها و آثار تعامل علمي، رسيدن به تعريفي از نظام حقوقي در اسلام و ديگر آثار مربوط به تعامل علمي شامل: دفاع از كشورهاي اسلام از راههاي نظامي يا ديپلماسي و مدني جديد است. در اينجا، بايد نگاه و ديدگاه مشتركي وجود داشته باشد و در عين حال تعامل مشتركي در اين گست
رهها صورت گيرد. ۴ـ "تعامل فرهنگي": هركدام از دو مذهب شيعه و سني داراي ميراث و فرهنگ ويژه و نظام اخلاقي معيّني است ولي با اينحال و از آنجا كه هر دو مستند و متكي به اصول مشتركي هستند و ارزشها و شالودههاي خود را از منابع مشتركي ـ يعني اسلام ، قرآن و وحي ـ برداشت ميكنند و اين مشتركات فرهنگي خيلي بيش از خصوصيات [انحصاري] ياد شده آنهاست ، مطمئنا عرصههاي تعامل ميان آنها كمتر آلوده به موارد اختلاف و تعصب خواهد بود بدين معنا كه وقتي قرار باشد اسلام با مسايل معاصر در جهان كنوني روبرو گردد و هدفش توليد فرهنگ و ارزشهايي باشد كه به آنها ايمان دارد ، با جديّت خيلي بالايي در برابر هرگونه اختلافي كه ممكن است ميان شيعه و سني در اين زمينه بروز يابد ، ايستادگي ميكند و بدين ترتيب ، فرهنگ يكي از نقاط تلاقي آنها با يكديگر خواهد بود. اين موضوع كمتر مورد توجه و بحث و بررسي جدّي قرار گرفته است زيرا ما كمتر ديدهايم كه فرهنگ در معرض حمله از سوي پيروان يكي از اين دو مذهب قرار گرفته باشد لذا ميتوان نتيجه گرفت كه موارد اشتراك زيادي در اين گستره وجود دارد كه كمتر به آنها پرداخته شده و هنوز هم عناصر مشترك خود را از دست ندادهاند بطوريكه هركدام از اين دو گروه [شيعيان و اهل سنت] داراي مصاديق فرهنگ مشترك بسيار فراواني هستند كه در پيوند با مفاهيم ديني مشترك و محورهاي اساسي از جمله اسلام ، پيامبراكرم (ص) ، قرآن مجيد ، قبله و اهل البيت (عليهم السلام) ميباشد ؛ به همين دليل در عرصه فرهنگي شاهد مساحت مشترك گستردهاي هستيم چيزي كه مسؤوليتهاي پرچمداران "تقريب مذاهب" را در جهت برنامهريزي براي بهرهگيري از اين نقاط مشترك و استفاده از آنها و انگشت گذاردن به نكات پيدا و پنهان آنها و ابراز جنبههاي مختلف و نشان دادن محورهاي متعدد آنها بسي سنگينتر ميسازد تا بدين ترتيب اين راه پراهميت هموار گردد و براي گشايش مؤسسات فرهنگي و ايجاد روابط فرهنگي و رسيدن به تعامل فرهنگي موردنظر اقدام مؤثري صورت پذيرد. آري يك سري خصوصياتي متعلق به هركدام از اين دو گروه وجود دارد ولي در عرصه ارزشها و اصول ويژه ، بايد رفتار ديگري در پيش گرفت و بخشهايي از ميراث مشتركي مراجعه كرد كه بر لزوم احترام به مقدسات ديگران و رعايت خصوصيات فرهنگي و پرداخت اخلاقي به اين دسته از مسايل ـ در صورت نبود بخشي كه حكايت از لزوم احترام به فرهنگ ديگران دارد ـ تأكيد ميكنند. ۵ ـ "تعامل سياسي": به رغم اينكه جهان اسلام متشكل از كشورهاي پراكنده است ، نقاط اشتراك فراواني دارد و بهرحال شايسته است كه براي درپيش گرفتن رفتار سياسي مشترك ، توافقنامهاي محوري به امضا رسد كه براساس آن همگي وظيفه داشته باشيم پيش از توجه به مسايل داخلي و ورود به جزييات موارد مربوط به كشورها و خلقهاي هركدام ، بر اين نكات انگشت گذاريم: ـ مرزهاي جهان اسلام به عنوان يك كل. ـ منافع و اقتدار جهان اسلام. ـ دشمنان مشتركي كه اسلام و مسلمانان را تهديد ميكنند و از جمله درنظر گرفتن "اسراييل" در اين ليست. ـ منافع غرب از نقطه نظر سياسي در چارچوب استراتژي اساسي جهان اسلام. ـ ديپلماسي "تقريبي" به سود جامع? اسلامي. ترديدي نيست كه يك سري ويژگيهايي براي تعامل سياسي در چارچوب وحدت وجود دارد كه اگر آنها را كنترل نكنيم و بر آنها چيره نشويم ميتوانند منجر به لغو ديگر انواع تعامل در سطوح مختلف يا حداقل كاستن از تأثيرات آنها گردند. امام علي بن ابيطالب (عليه السلام) ميفرمايد: «از تفرقه و پراكندگي برحذر باشيد ، مردم كنار مانده از ديگران ، طعمه شيطان ميگردند.» بحث و مطالعات سياسي در دايره "تقريب" از جمله پيچيدهترين مطالعاتي است كه فكر و ذهن علاقمندان به "تقريب" و دست اندركاران تنظيم و برگزاري كنفرانسهاي تقريبي و كساني را كه مسايل جامعه اسلامي را پيگيري ميكنند بخود مشغول ميكند ؛ اين پيچيدگي لزوم تأكيد بر اينگونه مباحث و توجه جدّي به آنها و مطالعه همه ابعاد و اجزاي تشكيل دهند? آنها را به منظور رسيدن به ديدگاه شفاف و روشني در اين عرصه گوشزد مينمايد. ناگفته پيداست كه از جمله چالشها و پارادايمهاي جدّيكه وحدت بزرگ اسلامي را مورد تهديد قرار ميدهد ، غياب "تقريب" در صحنه سياسي است ؛ در اين باره ميتوان از سخنان پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) ياري گرفت كه فرمود: «اختلاف و درگيري و نوميدي در هر كاري ، به منزله ضعف و ناتواني يعني چيزي است كه خداوند آنرا دوست ندارد و پيروزي و نصرتي بر آن عطا نميكند.» پارادايم ديگر در اين زمينه ، نبود استراتژي روشن سياسي است كه به نوبه خود تهديد مهمي عليه وحدت بشمار ميرود. بر اين اساس بايد در برخورد با احكام فقهي در دو فقه شيعه و سني نهايت احتياط و هشياري را بكار بست تا از برانگيختن هرگونه اختلاف ، اجتناب گردد در اينجا حتما بايد براي قاعده: «الاهم فالمهم» اهميت مضاعفي قايل گرديد. بهرحال بحث سياست بويژه سياستي كه در پيوند با عناصر تشكيل دهنده مجموعه اسلامي و كشورهاي اسلامي در برابر يكديگر است ، بحث پيچيده و متعددالاطرافي است بگونهاي كه گاه تحت تأثير سياستهاي وارداتي از خارج از جهان اسلام قرار ميگيرد و اثرات خود را در تعاملهاي داخلي و خارجي برجاي ميگذارد بدين معنا كه ممكن است سياست فعال در خارج از چارچوب جهان اسل
ام تأثيري بر سياست جهان اسلام داشته باشد. ما بايد اين راه را طي كنيم و به چند و چون و ژرفاي آن پي ببريم و پرده از زوايا و ابعاد آن برگيريم ؛ ما همچنين بايد بكوشيم از طريق انجام مطالعات علمي همه جانبه و كارآمد ، از مشكلات بكاهيم ؛ در عين حال شايسته است ديپلماسي فعال و قاطعي را براساس اصل وحدت ، براي جامعه اسلامي بمورد اجرا گذاريم و وحدت اسلامي را به عنوان يكي از موضوعات مطرح بينالمللي در نظر گيريم و در عين حال ديپلماتهاي مسلمان نيز وظيفه دارند آموزشهاي لازم و مناسب در اين زمينه را ارايه دهند. ما امروز در صحنه سياسي با چالشهاي بزرگ و مشكلات فراواني روبرو هستيم ؛ كشورهاي استكبار جهاني كه داراي امكانات مادي و تكنولوژيك بسيار عظيمي هستند ، تجاوزات آشكار صهيونيستي كه همواره سرزمينهاي وسيعي از جهان اسلام را تهديد ميكنند و اشغالگريهاي آشكار آمريكا و بريتانيا در چندين كشور اسلامي و سرانجام تروريسم ديوانه و لجام گسيختهاي كه تصوير ناهنجاري از اسلام و مسلمانان ارايه ميدهد ، همه و همه از جمله چالشها و مشكلات ما را تشكيل ميدهند. در برابر روشنفكران ما راهي جز فراتر رفتن از مرزهاي فرقهگرايي و اختلافها از طريق تفاهم و گفتگوي مشترك براي نيل به طرح ديپلماتيك اسلامي وحدتبخش وجود ندارد ؛ اين طرح بايد وحدت بخش: الف: ديدگاههاي متعدد ؛ و ب: مواضع گوناگون ، باشد ؛ ترديدي نيست كه مواضع و تصميمهاي سياسي برخاسته از وحدت اسلامي ، ضرورتا موضعگيريهاي دشوار و تصميمهاي سختي است كه اگر مسلمانان با تمام توان و با وحدت خود اقدام به ارايه راهحلهاي مناسب و راههاي برون رفت از اين مشكلات را در پرتو چنين چالشهايي نمايند ، هرگز از سوي كشورهاي استكباري و صهيونيسم جهاني ناديده گرفته نميشوند و در معادلات بينالمللي ، كم رنگ نميگردند و به حاشيه رانده نميشوند.