بیست و چهارمین کرسی از کرسیهای نقد، نظریهپردازی و آزاداندیشی با حضور و ارائه جناب حجتالاسلاموالمسلمین هادی میرزایی با موضوع «ظرفیتهای تصوف برای تقریب و وحدت اسلامی» در روز شنبه بیست آذرماه ۱۴۰۰ در پژوهشگاه مطالعات تقریبی قم برگزار گردید. ناقد این کرسی جناب حجتالاسلاموالمسلمین مصطفی اسکندری از محققین پژوهشگاه مطالعات تقریبی بودند. این کرسی با حضور ریاست محترم و پژوهشگران ارجمند پژوهشگاه بهصورت حضوری (با رعایت پروتکلهای بهداشتی) برگزار گردید.
حجتالاسلام دکتر هادی میرزایی در مقدمه فرمودند که مسئله تصوف یکی از موضوعات اصیل و قویم در جهان اسلام محسوب میشود تصوف ظاهراً تا قبل از قرن دهم محل اجتماع علما بود و چهبسا این استعداد بینظیر و این توانایی را داشته که تمامی مسلمین را زیر یک چتر و زیر یک سقف جمع کند اما استعمار فرهنگی مکار (انگلیس منحوس) متوجه این موضوع میشود و این جریان را به سمتوسویی غلط و نمود و تلقی بد از آن سمتوسو میدهد. متأسفانه در شیعه طبق آن چیزی که مرحوم شهید مطهری در کتاب روابط متقابل اسلام و ایران ذکر میکنند از قرن دهم به بعد، تصوف از خوشنامی خوبی برخوردار نیست، ولی تصوف در میان اهلسنت خوشنام ماند.
ایشان ادامه دادند: تقریباً آن چیزی که بهعنوان معنویت اسلام در تاریخ مطرح میشود ما بهعنوان تصوف از آن اسم میبریم. حالا ممکن است بحثهایی مطرح بشود که آقا این تصوف اسلامی ریشهاش از کجاست؟ از مسیحیت آمده؟ از بودایی آمده؟ از هندو آمده؟ از ایران باستان آمده؟ از شرق آمده؟ از چین آمده؟ این هم دسیسه استعمار فرهنگی هست و معنایش این میشود که اسلام هیچگونه برنامه معنوی برای ارائه نداشته، لاجرم مجبور شده چیزهایی از مسیحیت یا از هند و شرق و غرب به دست بیاورد. بعضی از مستشرقین محقق به این دسیسه جواب دادهاند.
در تاریخ اسلام آن چیزی که در صدر اسلام از اسلام حفاظت کرد همین معنویت بود. آن وقتی که رسولالله این جریان را به راه انداخت یک عدهای که نه از ثروت بهره خاصی داشتند، نه از شهرت و قدرت بهره خاصی داشتند در مقابل اشرافیگری ایستادگی کردند حقیقت آنان این تصوف بود، لذا الان معاندین جریان را برعکس میکنند و میگویند تصوف یک جریانی برای اباحیگری بوده است و این امر نه بیسابقهای دارد نه عقبه تاریخی دارد و نه عقبه علمی مستندی دارد.
ایشان در تعریف از صوفیه گفتند که صوفیان کسانی بودند که اهل زهد بودهاند، و بالاترین سطح تبعیت از خدای متعال و رسول خدا و اولیای خدا بودهاند، ما خیلی دعوا سر اسم نداریم حالا یک کسی میخواهد بگوید تصوف اسلامی، یکی بگوید عرفان اسلامی، یکی بفرماید زهد اسلامی، یک کسی بفرماید اخلاق اسلامی، یک کسی بفرماید تزکیه اسلامی، هر عنوانی که میخواهد بفرماید، محتوا محتوای مشخصی است. سابقه این جریان سابقه هزار و چهارصد سال است البته من منکر این نیستم که در مسیحیت عرفان وجود دارد یا در چین و هند و ایران باستان تعالیم معنوی وجود دارد اما آن چیزی که مدعی آن هستیم حرف از تصوف اسلامی بهعنوان آموزههای سنت نبوی و علوی و اهلبیت است این هم ادعای باطلی نیست.
استاد ارائهکننده ادامه دادند که جریان تصوف اسلامی خودش را در محوریت نه محبت اهلبیت بلکه بر محوریت ولایت امیرالمؤمنین و اهلبیت مستند میکند این حرفی است که میشود بر پایه آن یک جهانی را جمع کرد. یک ماه پیش بود که من مشهد مشرف بودم شخصی بود در مشهد که بزرگ نقشبندیه در ایران محسوب میشود شخصی به نام شیخ عبدالله مجددی نقشبندی، به ایشان عرض کردم نظر شما در مورد اهلبیت چیست، ایشان گفت: دو طریق برای رسیدن به خدای متعال وجود دارد یکی طریقه نبوت بود که خب با وجود ختمیمرتبت تمام شد و طریق دیگر طریق ولایت که سردمدار طریق ولایت کسی نیست جز علی مرتضی .
ولی ما در اثبات و اتصال طرایق معنوی به وجود مبارک امیرالمؤمنین کاری نکردهایم. احمد بن صدیق قماری کتابی نوشته به نام البرهان برای اثبات انتساب کل طرایق به امیرالمؤمنین نهتنها اثبات بلکه در مقابل نفی هر طریق که بهغیر او برسد.
ایشان در ارتباط صوفیه و تقریب گفتند که جریان تصوف ذاتاً وحدتی و تقریبی است وقتی وارد یک طریق تصوف میشود از شما سؤال نمیکند شیعه هستید یا سنی؟ صوفی از شما سؤال میکند تقید به یکی از طرایق را دارید یا نه همین. ما هیچ جریانی نداریم که بتواند مثل تصوف همه مشارب مختلف را زیر چتر خودش جمع بکند، کلامی که دائماً درگیری و نزاع و اثبات مدعیات و نفی مدعیات مخالف است مثل اشاعره و معتزله در بیشتر جهان اسلام در هرجایی که اسلام نشری پیدا کرده با ورود تصوف بوده در آسیای شرقی و در اروپا همینطور، آن جریان عثمانی که خب جریان نقشبندیه صوفیه بوده، حتی خود شیعه؛ شواهدی هست که بزرگان صوفی مثل سعدالدین حمویه داریم در منطقه خراسانات بزرگ تبلیغ مجدانه ای در تشیع در ایران داشتهاند. پس تصوف نقش بسیار پررنگی در اول اسلام برای حفاظت و حراست از حقیقت دین داشته و آن تعالیم معنوی و تعالیم عرفانی رسولالله است و همه طرایق صوفیه به امیرالمؤمنین متصل هستند نقشبندی داخلی اغلب خودشان را به امام صادق (ع) میرسانند. مجددیه در مشهد خودشان را به سید علاءالدین و از آن طرف به امام رضا (ع) و از آن طرف به اهلبیت خودشان را میرسانند و سایرین هم همینطور. در تصوف مختصری از جهان اسلام داریم که خودشان را به جناب ابوبکر میرسانند که آن هم در تعالیم با ما تعارضی ندارند و در تعالیم خود تکفیر و وهابی و ارهابی ندارند، آن چیزی که در همه تعالیم صوفی هست تعالیم رحمانی هست ارهابیگری نیست.
استاد میرزایی در قسمت دیگری از بحث خود خاطرنشان کردند که مقام معظم رهبری یک معیار خیلی خوبی را مطرح کردند و آن معیار بحث استکبارستیزی است. تقریباً دو سال پیش بود من یک فهرستی گرفتم با عنوان ابطال صوفیه یک کتابی هم چاپ شده با این نام اما کامل نیست یک کتاب مختصری است شاید دویست سیصد صفحه ابطال و قهرمانان صوفیه، صوفیههای که مقابل استکبار ایستادگی کردند من فهرستی جمعآوری کردم. علاوهبرآن با قطعیت میگویم بالاتر از نود و سه چهار درصد از استکبارستیزیهای که در تاریخ اسلام در جهان اسلام رخداده بزرگان صوفی بودهاند. از صدر اسلام نگاه کنید بیاید جلو تا همین اواخر تا همین معاصرین خودمان اکثر کسانی که شما پیدا میکنید که مقابل استکبار ایستادگی کردند صوفی بودهاند: در آفریقا تونس عمر المختار سینوسی قادری، در الجزایر امیر عبدالقادر جزایری قادری بود، در سودان سید مهدی سودانی صوفی بود، در این داغستان شمال روسیه امام شامد داغستانی صوفی بود. فراوان هستند به تعبیر حضرت امام یک دلیل هم بیشتر ندارد آن هم این هست که شیخ صوفی بهحسب تعالیم بلند صوفیان هست که دارد قدرت را در ید خدای متعال میداند، قدرت را در طاغوت نمیبیند این روحیه موجب میشود که میتواند در مقابل استکبار ایستادگی بکند شاید بشود گفت همین روحیه موجب این شد مرحوم امام توانست منتقدانه در مقابل طاغوت پهلوی ایستادگی کرد. در مراکش شخصی هست که خودش را از اولاد امام حسن (ع) شخصی به نام امیرالمؤمنین محمد سادس پادشاه مراکش از ادریسیها از اولاد امام حسن (ع) سادات هستند خوب اینها خیلی سابقه حکومت دارند. ازاینجهت خودش را امیرالمؤمنین مینامد که اولاد امام حسن (ع) امیرالمؤمنین است.
اغلب صوفیه جهان اسلام با روحیات سنن نبوی دارند زندگی میکنند چیزی که در ماها نیست ما قشر متدینمان هم دارد با سنن غربی و سنن جدید زندگی میکنیم.
ایشان در اواخر مطالب خود تصریح نمودند که باید مخالف صوفیه کسی که میخواهد بگوید تصوف خارج از اسلام است را سرزنش کنیم آنقدر تصوف و خصوصاً تصوفی که الان در جهان اسلام وجود دارد خدمت به اسلام کردهاند که نمیتوان بر شمرد، حالا نمیگویم همهشان بله جریاناتی هم هست که جای نقد دارد جای ابرام و بررسی دارد. خدماتی که صوفیه داشته در قبال اسلام و در قبال عقاید بسیار زیاد بوده. دعوای کلامی ثمری برای ما ندارد. مثلاً جامع زیتونه تونس نگوییم دومین قطعاً سومین مرجع علمی جهان اهلسنت است ثمره میدانی جمعیت جامعه زیتونه به قول آقای دکتر ناظم شریف ۸۵۰ میلیون صوفی است. خوشبینانه ما ۱.۶ جمعیت اهل کل سنت در جهان داریم از هر دو نفر یک نفر صوفی است این استعداد بینظیر است، ظرفیت فراوان برای ما وجود دارد در بعد فرهنگی در بعد علمی، اما چه تعاملی داریم؟! ما چه استفادهای از این جریان کردیم باید تلقی اشتباهی که از تصوف اسلامی داریم. تقریباً ۱۳ روایتی که در مورد تصوف هست همه را آقای امینی استاد حوزه قم بررسی کردهاند بسیار بررسی علمی هم از جهت محتوا هم از جهت رجال از همه جهات. عرض میکنم آن چیزی که از روایات گفته میشود مصداق بیرونی الان ندارد، بر فرض که این روایت را قبول کنیم ما الان با اخوان کار میکنیم اما صوفی این برتری را بر آن دارد هم از جهت سیاسی هم از جهت اعتقادی با حکومت اسلامی معتقد است یعنی به حکومت ولی خدا معتقد است به خلاف اخوان.
جناب حجتالاسلاموالمسلمین مصطفی اسکندری ناقد این کرسی با تشکر از آقای میرزایی گفتند که نقد فرمایشات ایشان وقت زیادی نیاز دارد و چند مقدمه به این شرح مطرح نمودند:
اولاً صوفیها را نمیشود بهصورت یکجا دید بالاخره فرق دارند. اگر نقدی از صوفی میکنیم به این معنا نیست که بخواهیم همه طیفهای صوفی را بگوییم،
در ثانی باید بین عرفان و تصوف یک مقدار فرق قائل شد، شما اگر علامه طباطبایی را نگاه کنید اگر به او میگفتید صوفی شما را بیرون میکرد. به امام خمینی میگفت صوفی با آن بر میخورد، مثلاً مرحوم سید احمد کربلایی و خیلی از بزرگان و عرفای ما اگر کسی به آنها صوفی میگفت ناراحت میشدند چون فرق است اما تصوف لزوماً چنین نیست،
نکته بعدی که باید به آن توجه کنیم نباید صوفی را یک مکتب سوم غیر از تشیع و تسنن بدانیم صوفی یا تشیع است یا تسنن.
ما قبول داریم که تصوف یک زمینههایی برای تقریب دارد شکی نیست من هم قبول دارم اما این ظرفیتش برمیگردد به چند چیز یعنی ریشه در چند چیز دارد:
- یکی از ظرفیتهایش معنویتگرایی است
- دوم به اشتراکات عقیدتی که مقامات اولیای خدا را قبول داریم
- سوم چهره غیرسیاسی متصوفه که در طول تاریخ معمولاً چهره غیرسیاسی داشته است
ایشان در بخش دیگری از نقد خود این تذکرات را برای برسی و لحاظ برشمردند:
اولاً خوشنامی تصوف ریشه در انحرافاتی دارد که ریشه در شریعت گریزی متصوفه؛ چندین روایت داریم راجع به جبههگیری ائمه در مقابل متصوفه که باید بررسی شوند؛ نکته بعدی اگر متصوفه مدعی هستند طریقشان به امام میرسد اما این ادعا است و باید سند واقعی داشته باشد نه اینکه سندسازی کنند و نیز در کتابهای اجتهاد شیعی اگر نامی از اینها هم آورده شده بهعنوان انحرافات بوده است.
ناقد محترم در مورد تعریف کمال در نگاه ما و تصوف گفتند که: مسئله کمالی که فرمودید کمال یک واژه بین شیعه و تصوف مشترک لفظی است کمالی که آنها میگویند با همین معنویتگرایی که امروز میگویند خیلی فاصله ندارد معنویتگرایی یکی از اهداف دین است قطعاً همینجور است ولی امروز مکتبهای مختلفی مدعی معنویتگرایی هستند مثلاً عرفان سرخپوستی تا عرفان ژاپنی اینها همه مدعی معنویتگرایی هستند تا عرفان متصوفه همه مدعی هستند اما واقعاً این معنویتها یکجور نیستند. معنویت واقعی دینی در اثر عمل به شریعت به وجود میآید غیر از عمل به شریعت چیزی انسان نمیتواند به آن معنویت برساند و حال در متصوفه اینجور نیست.
ایشان در انتها هشدار دادند که اگر بخواهیم با تصوف تقریب داشته باشیم باید ملاحظه کنیم که در دام سکولاریسم نیفتیم بر خلاف حرف شما که گفتید اینها به حکومت دینی اعتقاد دارند حکومت ولیّ حقی که اینها میگویند لزوماً به معنی تشکیل حکومت دینی نیست. (متن کامل این نشست خواندنی است)